جنس و جنسیت از منظر برخی اندیشمندان علوم اجتماعی؛ با تمرکز بر آرای اندیشمندان برساختگرا

مقاله دوم از سلسله مقالات آموزشی علم جنسیت

 

 

مقاله دوم از سلسله مقالاتی که اینجا خواهید خواند، به مروری بر آرای برخی نظریه پردازان و اندیشمندان علوم اجتماعی بر مفاهیم مربوط به علم جنسیت اختصاص دارد. این متفکران در این باره چه فکر کرده اند و در میانه راه واکاوی و دست یابی به شناخت بر انسان با موضوعیت جنسیت به چه تغییراتی در اندیشه شان رسیده اند؟ سیر تکامل فرضیات و نظریات این دانشمندان راه به کجا برده و چگونه سمت و سوی نگاه علوم اجتماعی به مقوله جنسیت را به جایی کشانده که امروز در میانه اش ایستاده ایم؟ اینها و بسیاری سؤالات دیگر، میتوانند راهگشای حل ابهامات نسبت به این مفاهیم در علوم اجتماعی باشند؛ شاخه ای آن قدر گسترده که امروزه با عنوان علم جنسیت یا مطالعات جنسیت، نظریه پردازان متخصص خود را یافته و در مقاطع رده بالای آکادمیک در سراسر دنیا مورد آموزش و پژوهش قرار گرفته است.

همان طور که در مقاله پیشین هم گفته شد، جنس (sex)، امری است زیست شناسانه؛ به طور دقیق، آن چیزی است که به اندام فیزیکی به خصوص جنسی افراد از هورمون های جنسی گرفته تا اندام تناسلی القا می شود. در مقابل، جنسیت (gender)، امری است اجتماعی و به طور دقیق، آن رفتاری است که از افراد بر اساس جنس زیست شناختی آنان در جامعه انتظار می رود.

در این میان، جنس یا اندام بیولوژیک موجودات که بر اساس دیدگاهی متقابل نگر و غیر طیفی به دو دسته نر و ماده تقسیم می شود، موجود بشری را به دو دسته جنسیتی خانم و آقا نیز تقسیم کرده است. افرادی با اندام تناسلی مادینه که می باید رفتار اجتماعی زنانه داشته باشند و افرادی با اندام تناسلی نرینه که می باید رفتار اجتماعی مردانه از خود بروز دهند. قرن هاست که انتخابی جز این دو برای بشر وجود ندارد چرا که به جرأت می توان گفت که علم زیست شناسی به تازگی به کشفیات قابل توجهی دست یافته که درباره این مسئله به خصوص، در حال شناخت بیشتر و برداشتن تمایزها میان افراد نر و ماده حتی در ساختار مغزی است که تا پیش از این تفاوت های بسیاری درباره این ساختار ارائه می شد که به صورت تاریخمند موجب شکل گیری مفهوم جنسیت شده بود.

بگذارید با زبانی ساده از مرحله پیش از تولد نوزادان و دوران بارداری آغاز کنیم؛ امروزه پیشرفت علم به جایی رسیده که می توان پیش از تولد نوزادان و در حدود سه ماهگی بارداری، جنس نوزاد را تشخیص داد. نوزادی که در ماه های آینده متولد خواهد شد، پسر است یا دختر؟ سؤالی که به کرات هنگام بارداری افراد اطرافمان شنیده ایم و شاید خود نیز پرسیده باشیم. هر چند که علم پزشکی در موارد بسیاری نیز در این باره خطا می کند که البته با دقیق تر شدن و معتبر شدن ابزار پزشکی، درصد این خطاها رو به کاهش است اما در بسیاری از موارد، دوربین های مخصوص سونوگرافی تعیین جنس جنین، تشخیص می دهند که والدین نوزاد برای خرید وسایل او به سراغ رنگ آبی بروند یا صورتی؟ سرویس خواب نوزاد را شبیه سرویس عروسک های معروف باربی تهیه کنند یا شبیه کشتی دزدان دریایی؟ اتاق کودک هنوز متولد نشده را مملو از عروسک های مختلف و متنوع کنند یا پر از اسلحه و اتومبیل های اسباب بازی؟ به سراغ نام های ظریف دخترانه بروند که معمولاً با عوامل لطیف طبیعی نسبت دارند یا به سراغ پهلوانان افسانه ای تا این که تصاویر کودکشان را پس از تولد در شبکه های اجتماعی با کپشن شاهزاده من (my princess)، اگر دختر بود اشتراک گذاری کنند یا با کپشن قهرمان من (my hero)، اگر پسر بود.

همه اینها تنها نتیجه دیدگاهی بنیادگرایانه و مادی گرایانه است که جنس افراد را مبنای تعیین جنسیت آنها در اجتماع می شمارد؛ نتیجه ای که افراد جامعه را در دو سوی متقابل زنان و مردان قرار می دهد:

زنانی که در میان رنگها شیفته رنگهای روشن مانند رنگ صورتی می شوند و مردانی که در مقابل رنگ های تیره را ترجیح می دهند. زنانی که باید ظریف و لطیف رفتار کنند و مردانی که باید یاد بگیرند چه طور خشمی پر جذبه را در چهره خود داشته باشند. زنانی که موجوداتی وابسته بار می آیند و مردانی که استقلال را از کودکی می آموزند. زنانی که راحت می گریند و مردانی که برای فرار از تمسخرها، بغض خود را در گلو پنهان می کنند. زنانی که باید یاد بگیرند چه طور در برابر مردان دلبری کنند و مردانی که باید بیاموزند چه طور بر زنان سلطه برانند. زنانی که حق بلند خندیدن، راحت نشستن و راحت راه رفتن را ندارند و همیشه بدن هایشان را به نام حیا باید پنهان کنند و مردانی که حتی رعایت ادب و حیای معمول، منجر به تمسخر و تحقیرشان می شود. خواهرانی که از کودکی حق بازی کردن در کوچه و خیابان را نداشته اند و با عروسک ها و وسایل آشپزخانه پلاستیکی در خانه مشغول شده اند و برادرانی که پا به توپ در خیابان ها کودکی کرده اند. زنانی که به سپهر خصوصی رانده می شوند و تمام عمر در کنج خانه تهی از هر حق پیشرفتی به مراقبت از اعضای خانواده مشغولند و مردانی که ناچارند یک تنه بار مالی خانواده و تأمین درآمد آن را به دوش بکشند. همسران زنی که از حقوقی چون کار کردن و تحصیل و طلاق و حضانت فرزند و غیره در بسیاری از نقاط کره زمین هم چنان محرومند و همسران مردی که سرپرست و مدیر و مالک زنان و خانواده محسوب می شوند. و غیره.

تمام این ها تنها موارد کلانی بود که در نتیجه تربیت های جنسیت زده با عمری به درازای تاریخ بشری در جوامع امروزی شاهد آنیم. آن چه که سیمون دوبوار بر آن بارها تأکید کرد:

زنها، زن متولد نمی شوند، زن می شوند.

آن چه که می توان به کل مفهوم جنسیت اطلاقش داد.

استدلالی که ماری هولمز جامعه شناس هم با گزاره ای آن را در اذهانمان در هم می شکند:

این یک باور عمومی است که مرد و زن به صورت طبیعی با هم متفاوتند چرا چون بدن های متفاوتی دارند، از نظر زیستی با هم فرق می کنند، از نظر روحی و روانی یکسان نیستند و بسیار طبیعی است که رفتار متفاوتی نیز داشته باشند. در این استدلال یک اشکال بزرگ وجود دارد و آن این که ما تصور می کنیم زن و مرد قادر نیستند شیوه زندگی خود را عوض کنند، یعنی آنها مطابق همان کلیشه هایی که ما در ذهن خود داریم عمل می کنند (هولمز، 1389: 25).

نگاه هولمز، نگاهی برساختگرایانه است. که در ادامه پس از بررسی دیدگاه چند اندیشمند به بررسی آن خواهیم پرداخت.

اما اکنون نگاهی بر آرای آن اوکلی، تارکوت پارسونز و پیر بوردیو در باب جنسیت خواهیم انداخت که هر سه از دیدگاه متفاوت و با باورهایی بعضاً متناقض جنسیت را مورد تحلیل قرار داده اند:

 

آن اوکلی (Ann Oakley)

با بررسی یکی از نخستین آثار مشخصاً درباره جنسیت، کتاب آن اوکلی به نام «جنس، جنسیت و جامعه» که در سال 1978 منتشر شد، تعریف زیر را می یابیم: جنس، کلمه ای است که به تفاوت های زیستی میان مرد و زن ارجاع دارد: تفاوت قابل رؤیت در اندام های تناسلی و تفاوت مرتبط با آن در کارکرد تولید مثلی. اما جنسیت، موضوعی مربوط به فرهنگ است: به بیان دیگر، جنسیت، طبقه بندی اجتماعی به مردانه و زنانه را توضیح می دهد. کتاب اوکلی تا حدی به شرحی انتقادی از تحقیقات اخیر درباره روانشناسی افتراقی جنس ها اختصاص دارد، یعنی به شرح عناصر ذاتی و اکتسابی موجد قابلیت و تقاوت های نگرشی رفتار زنان و مردان و تا حدی به شرحی از آن چه که تحقیقات انسان شناختی می تواند درباره تقسیم کار بین دو جنس به ما بیاموزد. از نظر اوکلی، تفاوت های روان شناختی بین دو جنس از تربیت اجتماعی ناشی می شود و هیچ تحقیقی وجود ندارد که بتوان از آن، نوعی جبرگرایی زیستی هر چه که باشد، استنتاج کرد. او هم چنین می گوید اگرچه تقسیم جنسی کار، جهانی است، مضمون وظایفی که زنانه یا مردانه تلقی می شوند به طور چشم گیری بسته به جامعه متفاوت اند. به این ترتیب استفاده اوکلی از مفهوم جنسیت، تمام تفاوت های تثبیت شده میان مردان و زنان را در بر می گیرد، خواه آنها تفاوت های فردی باشند (موضوع مورد بررسی روانشناسان)، خواه نقش های اجتماعی یا مظاهر فرهنگی (موضوع مورد بررسی جامعه شناسان و انسان شناسان). علاوه بر این، در کتاب او، مفهوم جنسیت، هر چیزی را که تغییرپذیر و به لحاظ اجتماعی تعیین شده است، در بر می گیرد. اوکلی می گوید: «ثبات جنس را باید پذیرفت. اما همان طور نیز تغییرپذیری جنسیت را باید بپذیریم». اوکلی معتقد بود که در قرن ها و دهه های پیش، چنین تصویر منفعل و ظریفی از جنس زن وجود نداشته است. آن اوکلی به عنوان یک جامعه شناس معتقد بود که اگر به دهه 1970 برگردیم به خوبی در می یابیم که در آن دوران زنان در بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی و حتی در مناطق روستایی اروپا سخت ترین و طاقت فرساترین کارها را انجام می دهند (هولمز، 1388، 47).

تالکوت پارسونز (Talcott Parsons)

تالکوت پارسونز چهره برجسته مکتب کارکردگرایی، در تحلیل خود درباره تقسیم کار جنسیتی بین زن و شوهر، بیشتر به خانواده هسته ای طبقه متوسط امریکایی توجه دارد؛ هرچند از داده های پژوهش های میان فرهنگی نیز سود جسته است. پارسونز بر نقش محوری تقسیم کار جنسیتی در حفظ وحدت و انسجام خانواده تأکید ورزیده است؛ تقسیم کاری که وظایف شغلی، کسب درآمد و رهبری خانواده را بر عهده شوهر/ پدر، و وظایف خانه داری و کدبانوگری را بر عهده همسر/ مادر قرار می دهد. به باور وی، این الگو به بهترین شکل، زمینه ایفای کارکردهای اصلی خانواده، یعنی تثبیت شخصیت بزرگسالان و جامعه پذیری کودکان را فراهم می کند و این امر در ثبات و یک پارچگی خانواده و در نتیجه، یک پارچگی اجتماعی نقشی اساسی دارد. هم چنین تابعیت زنان نسبت به مردان در جوامع سرمایه داری از نظر کارکردی برای حفظ انسجام خانواده، و انسجام خانواده نیز برای حفظ ساختار طبقاتی این جوامع ضرورت دارد. حفظ ساختار طبقاتی نیز برای تضمین این که ساختار اجتماعی همچنان که هست باقی مانَد، ضروری است. از سوی دیگر، چنان چه زنِ ازدواج کرده نقش نان آوری را به عهده گیرد، خطر رقابت با شوهر پدید می آید، این امر برای وحدت و هماهنگی خانواده بسیار زیان آور است. از دیدگاه پارسونز، زنان و مردان از هم متفاوتند و باید در مشاغل متفاوتی به کار گرفته شوند تا جامعه متوازن و متعادل شود و هر فرد کاری مناسب پیدا کند. البته اشکال بزرگ نظریه پارسونز این است که این نظریه بر اساس تفکری بنا شده که در آن مرد نان آور خانواده و زن وظیفه خانه داری را بر عهده دارد و در آن خانواده نیز به صورت هسته ای (شامل بابا، مامان و بچه ها) تصور می شود (همان: 55).

پیر بوردیو (Pierre Bourdieu)

پیر بوردیو، جامعه شناس سرشناس فرانسوی نشان داد که چگونه شیوه زندگی بر رفتار ما مؤثر واقع می شود. او از واژه «عادت واره» یا طبیعت ثانوی استفاده می کرد تا نشان دهد آن چه که انجام می دهیم به تفکر و اندیشه ما در آن مورد بستگی دارد، بنابراین طبیقه ای که متعلق به آن هستیم بر چگونگی لباس پوشیدن یا حرف زدن ما نیز تاثیر می گذارد و همین ویژگی هاست که نشان می دهد ما چه کسی هستیم. بنابراین همین رفتارهای وابسته به طبقه است که شیوه های رفتاری مربوط به جنسیت را تعیین می کند (همان: 69). اگر بگوییم جنسیت تحت تأثیر قواعد و اصول اجتماعی شکل می گیرد در واقع این باور عمومی را زیر سؤال برده ایم که جنسیت رفتاری است که به طور طبیعی انجام می دهیم. کنش متقابل نمادین به ما می گوید که جنسیت از طریق تعامل بین افراد آموخته و اجرا میشود (همان: 71). در واقع جنسیت از یک سو ما را وادار میسازد که رفتار خاصی از خود نشان دهیم و از سوی دیگر به ما می گوید که این رفتار چه قضاوتی از ما نزد دیگران بر جای می گذارد (همان: 76).

برساختگرایی و نگاه اندیشمندان برساختگرا به جنسیت

پیتر برگر و تامس لاکمن، دو اندیشمند جامعه شناس هستند که مفهوم برساختگرایی را از آرای اندیشمندانی هم چون آلفرد شوتس اتخاذ کردند و آن را بسط دادند. برگر و لاکمن در کتابی با عنوان «ساخت اجتماعی واقعیت»، جامعه را نظمی سیال و توافقی ناپایدار تعریف کردند که در نهایت ریشه در کنش­های متقابل افراد دارد. آنها در این کتاب، برساختگرایی را چنین تعریف کردند:

«واقعیت محصول تاریخی برداشت آدمی است. برساختگرایی توضیح می دهد که برساخته اجتماعی چه طور به مثابه واقعیت اجتماعی یعنی به مثابه چیزی ثابت و تغییر ناپذیر جلوه داده می شود».

برساختگرایی اجتماعی تأکید می کند که باید آن دسته از شیوه های درک جهان از جمله درک خودمان را که بدیهی تلقی کرده ایم به دیده‌ انتقادی بنگریم. شاید بدیهی به نظر برسد که وقتی به جهان می نگریم، فارغ از هر چون ‌و چرا و مسئله ای، ماهیت آن را در می یابیم و یا دانش متعارف ما مبتنی بر مشاهده عینی و بی طرفانه مان از جهان است. برساختگرایی اجتماعی می خواهد به این دسته از دیدگاه های خودمان نگاهی انتقادی بیندازیم و آنها را به پرسش بگیریم. بنابراین رویکرد برساختگرا در تقابل با رویکردهایی قرار می گیرد که در علم سنتی از آنها با عنوان اثبات گرایی و تجربه گرایی یاد می شود. برساختگرایی اجتماعی هشدار می دهد که پیوسته ظنین باشیم به پیش فرض هایمان در این باره که جهان چگونه به نظر می رسد. این بدین معناست که مقوله هایی که با آنها جهان را درک می کنیم، لزوماً تقسیم بندی هایی واقعی نیستند (بر، 1394).

بر اساس توصیف بالا از مفهوم برساختگرایی، اکنون می توان به طور خلاصه آرای یکی از اندیشمندان برساختگرا بر روی مفهوم جنسیت را توضیح داد؛ آرای جودیت باتلر که به مفهوم جنسیت با نگاهی برساختگرایانه می نگرد و از نظریه پردازان تئوری کوییر (queer) است که در مطالب آینده به تفصیل به شناختش پرداخته خواهد شد.

جودیت باتلر (Judith Butler)

جودیت باتلر، تنها به آن چه که کنش متقابل نمادین می گوید معتقد نیست، بلکه بر این نکته اصرار دارد که چگونه جنسیت می تواند ابعاد وجودی ما را نیز تحت تأثیر قرار دهد. از نظر او جنسیت تنها در رابطه با دیگران تعریف نمی شود بلکه طرز فکر و حتی شیوه درک ما از خودمان به عنوان یک فرد تحت تأثیر جنسیت است. او جنسیت را سازه ای اجتماعی می داند که به وجود آورنده واقعیتی است که افراد درون آن قرار گرفته و زندگی می کنند و هم چنین معتقد است که انسان از لحظه تولد جنسیت را کسب می کند اما این عنوان فقط عنوانی زیستی است یعنی اگر بدن او بعضی ویژگی های خاص را داشته باشد او را پسر و اگر ویژگی های خاص دیگری داشته باشد آن را دختر می نامیم. بنابراین پس از اطلاق این عنوان به او می فهمیم که باید با او چه رفتاری داشته باشیم و از او نیز انتظار داریم با ما چه رفتاری داشته باشد (هولمز، 1833 :31). باتلر معتقد است جنسیت چیزی است که در ما شکل می گیرد اما این شکل گیری ناشی از اندیشه افراد دیگری است که باورهایی درباره جنسیت دارند. در واقع این اندیشه و باورهای آنهاست که در نهایت باورهای ما درباره جنسیت را به وجود می آورد (همان: 38 ).

اصولاً به منظور انکار و نزاع با فرمول «زیست شناسی، تقدیر است»، تمایز میان جنس و جنسیت به این استدلال یاری می رساند که هر قدر هم که جنس، خودسرانه و بیولوژیکی باشد، جنسیت به طور فرهنگی ساخته می شود؛ از این رو، جنسیت، نه نتیجه عِلی جنس است و نه ظاهراً به مانند جنس، امری ثابت (باتلر، 1831 :11).

با تأملی بر آرای باتلر می توان دریافت که جنسیت بر اساس ماده ای به نام جنس تغییرناپذیر معرفی شده در حالی که انتقال فرهنگی است که این جنسیت ثابت و خدشه ناپذیر را به اجبار در افراد جامعه پذیر می کند؛ دقیقاً آن چه که پایه نظرات باتلر درباره تئوری کوییر را می سازد و سیالیت و عدم باور به هویت های ثابت را از علم جنسیت شروع می کند. تئوری ای برساختگرایانه که امروزه تنها محدود به علم جنسیت نبوده و در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به صورتی گسترده ریشه دوانده است.

 

منابع استفاده شده:

باتلر، جودیت، آشفتگی جنسیتی، ترجمهی امین قضایی، نشر مجله شعر، 1385

بر، ویوین، برساختگرایی اجتماعی، ترجمه اشکان صالحی، نشر نی، 1395

هولمز، ماری، جنسیت و زندگی روزمره، ترجمه محمد مهدی لبیبی، نشر نقد افکار، تهران، 1388

 

 

وانیار

دوم ژوئن دو هزار و هفده

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

یک پاسخ

  1. 09/06/2017

    […] جنس و جنسیت از منظر برخی اندیشمندان علوم اجتماعی؛ با تم… […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *