روایت شیوا دلدار، ترنس ایرانی

 

شیوا دلدار متولد 1359 یک ترنس همجنسگرا است که شش سال پیش از ایران خارج شده و هم اکنون ساکن شهر اسلو در نروژ است.

https://video.xx.fbcdn.net/v/t43.1792-2/22534716_1557697317620631_3264283373840891904_n.mp4?efg=eyJybHIiOjE1MDAsInJsYSI6NDA5NiwidmVuY29kZV90YWciOiJzdmVfaGQifQ%3D%3D&rl=1500&vabr=539&oh=6e392e4873c1b63422ee79a460e1f973&oe=5A434753

 

شیوا دلدار: اسم من در اوراق شناسایی فرشید عمادی نوشته شده است، ولی از یک سال گذشته تصمیم گرفتم بر طبق خواست های جنسیت درونیم و احساسم زندگی کنم اسم شیوا دلدار” را برای خودم انتخاب نمودم، و غیر از موارد اداری استفاده دیگری از نام مذکرسابقم نمی کنم.

مرادشیخی: برای خوانندگان این مصاحبه توضیح دهید که در ایران بدلیل جنسیت “ترنس” بودن در گیر چهمشکلاتی در خانواده می شدید؟ و مشخص تر اینکه عکس العمل پدر و مادرتان با شما چگونه بود؟

شیوا دلدار: تعریف درست این سوآل خود نیاز به یک کتاب توضیح دارد! و من سعی میکنم به طور خلاصه مشکلاتم را بنویسم. خانواده ام به هیچ وجه نمی توانستند چنین چیزی رو درک کنند یا بپذیرند، حتی من با همه شجاعتم هیچ وقت نتوانستم، و جرات نکردم که این موضوع را واضح مطرح کنم، اونا همیشه فکر میکردن که من یه پسرِ خاله زنک، اواخواهر، لوس، سوسول، و در نهایت بیمار روانی و منحرف جنسی هستم! و بارها با برخوردهای فیزیکی و غیر انسانی سعی در این داشتند که از من یک مرد بسازند! که هرگز و حتی در محیط خانه نیز آرامش نداشتم و ترجیح می دادم از اتاقم بیرون نیایم که با ریاکشنهای پدرم مواجه نشوم، همین ماجرا در مورد برادرهایم  صدق می کند، کلا برای من کلمه خانواده کلمه ای نا مانوس و بی معنی هست.

این برداشت کل جامعه از من بود و همیشه می شنیدم که من آبروی مردی و مردونگی رو بردم، نمی دونستم باید چیکار کنم تا به همه بفهمونم من اصلا مرد نیستم، من فقط یه زنم که به هر دلیلی که اصلا برام مهم نیست جسمم مذکر از آب در اومده.

مرادشیخی: شما در محله اي که زندگی می کردید، دیدگاه مردم ساکن نسبت به یک “ترنس” چگونه بود؟ میتوانید از رفتار هاي غیر انسانی و عقب مانده که با شما در محیط تحصیلی تان هم بنویسید.

شیوا دلدار: من بیشتر عمرم را در نارمک گذروندم و بخاطر ترسم هیچ وقت اعلام نکردم که من” ترنس” هستم، ولی به وضوح عکس العمل و تفکر منفیِ جامعه رو می دیدم و شاید همین بود که من رو بیشتر می ترسوند، برای اونها من پسری با ظاهر و خلقیات و حالات زنونه بودم که تو اون جامعه مرد سالار این میتونه بدترین شکنجه باشه، همیشه تو خیابون و جمع های خصوصی مورد تحقیر و ترور شخصیتی قرار می گرفتم، از طرف مرد و زن هر دو، آقایون هم که هرجا که می شد قصد تعرضشون رو به وضوح نشون میدادن و یا با رفتارهای آزار دهنده می خواستن من رو متوجه به قول خودشون ضایع بودنم بکنن و وادارم کنند به قول اونا مرد باشم.

در ایران دوران مدرسه یکی از بدترین دوران زندگی هر ترنسی میتونه باشه، پسرا به راحتی متوجه تفاوتهای جسمی و روانیِ من با خودشون می شدند و اصلا نمی دونم باید از کجاش بگویم، همون رفتارها و آزارهای روانی و جنسی، بر عکس روحیه لطیفم همیشه باید می جنگیدم و دعوا می کردم و این تضاد بیشتر روانیم می کرد، هر چقدر به دنیای خودم و به احساسم نزدیک میشدم باید بیشتر می جنگیدم و آزار می دیدم، وقتی هم که می خواستم مخفی کنم هم موفق نمی شدم و هم اینکه این حالم رو دو چندان بد می کرد، کلا تا همین لحظه که دو سالِ در نروژ در کمپم روزگار خوش تو زندگیم  ندیدم، بعضی وقتها احساس می کنم از کل بشریت بیزارم چون همشون باهم تو شکنجه های من نقش داشتند.

مرادشیخی: در کشور ایران و با حاکمیت اسلامی، افرادی چون شما در جامعه و از نظر قانونی با چه مشکلاتیروبرو هستند؟

شیوا دلدار: در ظاهر دولت منفور جمهوری اسلامی تبلیغات زیادی می کند در این باره که ایران تنها کشور اسلامی هست که شما می تونید به طور قانونی تغییر جنسیت دهید و دولت وام هم در اختیار شما می گذارد، ولی وقتی برای این کار اقدام می کنیند می بینید همش دروغ و پروپاگاندا هست و اگر هم این کار را انجام  دهید خانواده ها و جامعه به هیچ وجه شما رو به عنوان یک شهروند معمولی نخواهد پذیرفت.

مشکل بعدی این است که در ایران بخاصر الطاف دین  عقب مانده اسلامی شما حق انتخاب این را ندارید که بتوانید با بدن  خود چکار کنید، و اگر اعلام کنید که ترنس هستید باید کل پروسه تغییر جنسیت رو به طور کامل انجام دهید. چون در اسلام فقط زن بودن یا مرد بودن پذیرفته هست و شما نمی تونید ترنسکشوال باشید یعنی نمیشود بدنتان  مشخصه های مونث و مذکر رو هم زمان داشته باشد، و این در حالیست که خیلی از ترنسها به دلایل پزشکی یا روانی اصلا توصیه نمیشه که کل پروسه رو انجام دهند ولی جمهوری ارتجاعی اسلامی همه را مجبور به این کار می کند و با این کار عده زیادی از ما را ناقص کرده  و به دست خودکشی سپرده مخصوصا با دکتر های خائن و پول پرستی که اصلا صلاحیت این نوع جراحی رو ندارن و تبدیل شدن به قصاب های جمهوری اسلامی و در ناقص کردن ترنسها ید طولایی دارند. من ترنسهای زیادی رو دیدم که وقتی میان اینجا چندین عمل جراحی ترمیمی انجام میدن تا بلکه مقداری از سلامت جنسی و جسمیشون برگرده، دوستان زیادی دارم که به دلایل مختلف ترجیح میدن جراحیِ نهایی که تبدیل آلت مردانگی به واژن هست رو انجام ندهند و به عنوان یک ترنسکشوال زندگی کنند.  داشتن اندام و صورت زنانه با حفظ آلت تناسلی که در غرب بخاطر سلامت جسمی و جنسی و روانی این حالت به شدت توصیه می شود. یعنی انجام لیزر تراپی و هورمون تراپی و جراحیهای زیبایی ولی بدون ایجاد تغییر در وضعیت تناسلی (در ایران برای تعریف این حالت از کلمه “شی میل” یا “دو جنسه” استفاده می کنند که کاملا توهین آمیز هست) ولی به دلایل مذهبی چنین چیزی در ایران غیر ممکن هست، این  مبحث جنایات جمهوری متحجر اسلامی علیه ترنسها خیلی گسترده است و شاید بهتر باشد که در یک نوشتار دیگری در موردش بنویسم.

مرادشیخی: آیا شما زمانی که در ایران زندگی می کردید خود را به عنوان یک محروم کامل اجتماعی میدانستید؟

شیوا دلدار: واقعا ممنونم از شما برای طرح این سوآل. چونکه کلمه محروم کامل اجتماعی بهترین کلمه ای هست که شاید بتونه وضعیت تاسف بر انگیزه ما را در ایرانِ امروز تشریح کند. من فقط دولت ضد بشری ایران رو مقصر نمی دونم، متاسفانه کل جامعه با افکارِ بیمار، عدم آگاهی و قضاوت های غیر عادلانه و جاهلانه مسئول اصلیِ شکنجه دادن ماست، شما به عنوان یک ترنس در جامعه کنونی ایران و بهتره بگم تهران هیچ شانسی برای داشتن یک زندگی نرمال و موفق ندارید چه با تغییر جنسیت چه بدون تغییر جنسیت ( هیچ تصوری از وضعیت غم انگیز ترنسها در شهرستانها که بافتی مذهبی تر و سنتی تر داره ندارم ) تنهایی، انزوا، خودکشی، اعتیاد و افسردگیِ حاد از کمترین عوارض ترنس بودن در ایران هست که عمدتا ناشی از نوع برخوردهای هموطنان عزیز با ما هست.

مرادشیخی: با توجه به این شرایط، فکر می کنید که ادامه زندگی تان در ایران می توانست شما را با چهمشکلاتی روبرو نماید؟ و اصولن می توانستید که در آن جامعه سنتی و عقب مانده، هیچگونه امیدی به پیشرفت وموفقیت های اجتماعی داشتید؟

شیوا دلدار: من در ایران سه بار اقدام به خودکشی کردم، تمام سالهای بعد از سن بلوغم به معنای کلمه زندگی در جهنم بود، در آتشی سوختم که مرد سالاری، سنت و مذهب برایم افروخته بودند، در تمام محیط های تحصیلی و کاری بعد از یه مدت مجبور به انصراف میشدم، همین دوتا کافیه تا شما هیچ وقت نتوانیید یک زندگی نرمال و موفق درست کنید، افسردگی انرژی آدم را می گیرد و پیشرفت های شخصی و اجتماعی را هم غیر ممکن می سازد. بیشتر اوقات ترجیح می دادم در اتاقم باشم و قید تحصیل، دانشگاه و کار و ورزش رو برای سالها زدم، حضور در جامعه یا شرکت در هر نوع فعالیت اجتماعی برایم عین یک کابوسِ تلخ بود که در نهایت بعد از تمام آسیب های جسمی جنسی و روانی که دیدم ترجیح دادم بپذیرم که من هیچگونه حق زندگی در این جامعه را ندارم.

مراد شیخی: دلایل اصلی خروجتان از ایران چه است؟

شیوا دلدار: دو دلیل اصلی داشت:
من سالها پیش وارد یک طریقت عرفانی (اکنکار) شدم که شاید این مسیر معنوی بتونه قسمتی از آلام روحم ام را تسکین دهد. و این طریقتی بود که هیچ اهمیتی به جنسیت و گرایش جنسیِ انسانها نمیداد، و فقط عشق و انسانیت دارای اهمیت هست و رسما عضو معبد اِک در آمریکا شدم و بعد از مدتی تعدادی از مراجع اکنکار رو دین وارداتی و پیروانش رو هم مرتد اعلام کردند و خون مارو مباح دانستند و من، و بسیاری از اکیست های دیگه تحت پیگرد قرار گرفتیم و در ضمن ارتباط ما با معبد هم غیر ممکن شد که این خودش ضربه بزرگ دیگری بود به دل شکسته و خسته و تنهایم وارد شد.

دوم اینکه در همین دوران بود که یک روز که با کمی آرایش بیرون بودم باعث شد توجه سه تا از بسیجی های گماشته جمهوری اسلامی محله ما به من جلب شود، که بعد از توهین کردن و درگیری لفظی، من را به قول خودشان برای ارشاد به پایگاه بسیج که یکی از بزرگترین مساجد نارمک و حتی می شود گفت تهران بود بردند. یادآوری آنچه که در  آن جا به من گذشت برایم غیر ممکن است، و تا مدتها تعادل روانی و روند زندگی روزانه ام رو مختل می کنه. فقط همین مقدار بگویم که اون سه  نفر بسیجی خود فروخته که از عقده ها و کمبودهای شدید شخصیتی و بیماریهای حاد روانی رنج می بردند با تجاوز وحشیانه به من و خاموش کردن تعداد زیادی سیگار روی بدن من می خواستند که من را ارشاد کنند و مرد بودن را به من یاد دهند! و همچنین آنها با گرفتن فیلم از من و تهدید به پخش آن من رو وادار به سکوت کردن. گذشته از این در چنین مواقعی اگر به بیدادگاه جمهوری اسلامی مراجعه می کردم در نهایت خودم قربانی و  مقصر شناخته میشدم! و چه بسا اینکه محکوم به اعدام  شوم! از طرف دیگرنیز خانواده و آبرو و حیثیت ما در ایران کلاً به این مسائل گره خورده است و به همین دلیل مشخص  مجبور به سکوت  شدم ، آن موقع بود که بعد از سومین خودکشیِ نا موفقم تصمیم گرفتم آخرین تلاشم را برای بدست آوردن آزادی و یک زندگی نرمال انجام داده، و خود را از مرگ حتمی نجات دهم، هر چند اون جامعه و اون آدم ها چیزهایی رو در قلب و روح من کشتن که دیگر هیچ وقت جبران نمیشود.

مرادشیخی: در صورت برگشتن به ایران، ممکن است که چه خطراتی زندگی و جان شما را تهدید کند؟

شیوا دلدار: من میتونم دقیقا بر روی چیز خاصی دست بگذارم ولی حتی از فکرش نیز بدنم به لرزه می افتد. فکر اینکه دوباره با متجاوزینم روبرو شوم، و شکنجه دائمی در انزوای اتاق! من یک سال هست که خودم هست (شیوا دلدار) این اسمی است که با احساسات وجودی ام همخوانی دارد. و زنی که زندگی می کنم و حتی یک لحظه هم حاضر نیستم به اون زندگی ذلت بار غیر انسانی برگردم، و تظاهر به پسر بودن نمایم و  ضمن اینکه مرگ را به آن زندگی سابق ترجیح می دهم و اگر روزی مجبور شوم به هر دلیلی بین مرگ و زندگی به شکل یک مرد یکی رو انتخاب کنم بدون هیچ ترس و تردیدی مرگ رو انتخاب می کنم، چه کسی میتونه تضمین کنه که در صورت برگشت اون تجربه ها یا بدتر از اون که مرگ هست دوباره برایم اتفاق نیفتد؟ ضمن اینکه الان دیگر وضعیتم با گذشته متفاوت است. و هم اکنون برگشتن من به ایران همراه با دستگیری، زندان، شکنجه…خواهد بود. من دائمن بر علیه ظلم و ستم های قوانین جمهوری اسلامی افشاگری گری میکنم. و هدف من این است که این راه را همچنان ادامه دهم.

مراد شیخی: انتظار شما از مسئولین امور پناهندگی کشور نروژ چیست؟

شیوا دلدار: من از مسئولین پناهندگی کشور نروژ انتظار دارم که درک کنند مشکل من در ایران به عنوان یک ترنسکشوال انجام تغییر جنسیت نیست، من باید به عنوان یک انسان این حق را داشته باشم که بتوانم در مورد تغییراتی که میخواهم در بدنم ایجاد کنم خودم تصمیم بگیرم و قبل از ایجاد این تغییرات آمادگی روانی آن را پیدا کرده باشم و اینکه حق دارم به عنوان یک زنِ ترنسکشوال در امنیت جسمی، جنسی و روانی و قانون برابر اجتماعی زندگی کنم و از آینده تحصیلی و شغلی و عاطفی بر خوردار باشم، مسئله مهمی که در  قوانین جمهوری اسلامی و سنت های عقب مانده ایران غیر ممکن است.

مراد شیخی: با تشکر از شما برای مصاحبه اي که داشتیم. امیدوارم که هر چه زودتر شاهد شنیدن موفقیت های شما در کشور نروژ باشیم.

شیوا دلدار: من هم از شما برای انجام این مصاحبه، و در کل خبررسانی مشکلات فراوان ترنس ها در ایران، تشکر می کنم.

دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۱

شاید این مطالب را هم دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *